سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 92/11/25 | 10:37 صبح | نویسنده : محمد امین شیعی

         

                                                          «توپ لو رفت»

 

من برای روز شنبه آماده بودم.برای اینکه جام فینال مدرسه بین کلاس سوم 1 وسوم 2 برگزار می شود.

روز بعد...

زنگ چهارم خورد.وای مسابقه ی فینال این زنگ شروع می شود.داور سوت را زد.بازی شروع شد.توپ دست ما بود.کاپتان من بودم.کاپیتان آن تیم هم سینا.رقیب های من سینا وپارسا و امین بودند.بعضی بچه های کلاسشان ما را مسخره می کردند که شما همه ریزه میزه هستید.ما برنده می شویم.ولی مطمئن بودم بازیکنان ما قوی ترند.نیم ساعت بعد روی من خطا شد ولی من باز هم با پا درد بلند شدم.هیچ کس به من پاس نمی داد.داد می زدم پاس بده... پاس بده...ولی هیچ کدامشان پاس ندادند.پس توپ را گرفتم وتنهایی جلو رفتم .گل ...گله ...گله.

بچه ها جوگیر شدند.دوباره توپ از دست رفت.آمدم توپ را بگیرم که"آ...خ آ...خ " .آرمین به ساق پایش چسبیده بود وگریه می کرد.من هم روی زمین افتاده بودم.آخ آخ من هم در آمده بود.پاشدم به زور توپ را گرفتم .پسره هنوز داشت گریه می کرد.نمی دانم این ها برای چی فوتبالیست ها می بینند.من که با دیدن این فیلم تمرین می کنم وماهیچه هایم را قوی می کنم.وای... توپ را لو دادم.یک لحظه هم نباید صبر می کردم.توپ را دوباره پس گرفتم.با تمام قدرتم شوتش کردم.

گل ...گله.2بر0

پنج دقیقه بیشتر به آخر بازی نمانده.توپ دست آنهاست.وای گل خوردیم.می دانستم توپ از دست بدهیم گل می خوریم.بازی 2بر1 تمام شد.جام را به من ودوستان دادند.ما مدال طلا را بردیم .مدال نقره را هم به آنها دادند.

پیش سینا رفتم. جام را به او دادم تا تیم آنها هم جام را دستشان بگیرند.آخر ما همه با هم دوست هستیم.

 




  • تک تاز بلاگ | قیمت دلار | تبادل اطلاعات